Salesman

ساخت وبلاگ
باید فردا برگردم با دستی که کمتر ولی هنوز درد می کنه. امیدوارم بیمارها درکش رو داشته باشن که نمی تونم دیگه زیاد دندون بکشم، نداشتن هم، کاری از "دستِ من" برنمیاد. من به دست ها و سلامتیم حالا حالاها نیاز دارم. خانم نون -دستیارم- زحمت قانع کردنشون رو به عهده گرفته. از طرفی امیدوارم این بار دیگه توی تاکسی بین شهری، وسط ننشینم بخصوص وقتی که کنارم یک مرد کاملا درشت هیکله. درشت هیکل معمولی نه ها! ازون هیکل هایی که نه تنها نیمه ی راست صندلی عقب رو گرفتن بلکه به نیمه چپ که دو تا خانم هستن هم دست اندازی می کنن. بنده خدا خیلی تلاش می کرد به من نخوره ولی توی پیچ های جاده، چاره ای نبود و من به خودم می گفتم بی خیال! هرچند دفعه ی بعدی ترجیح میدم پول یک نفر دیگه رو هم حساب کنم و انقدر تا آخر مسیر منقبض نباشم! گفتم تاکسی، یاد تاکسی های در سطح شهر طرحم افتادم. هفته ی پیش تا سوار یکی از تاکسی ها شدم، راننده برگشت و بهم نگاه کرد و سریع به رو به رو خیره شد و راه افتاد. چهره اش خیلی آشنا بود. کل مسیر فکر می کردم کجا دیدمش. وقتی رسیدم و برخلاف بقیه تاکسی ها کرایه ی دوبل ازم گرفت، یادم افتاد که قبلا دو تا از دندون های راننده ی دیابتی رو کشیدم. دندون سومی رو هم چون جراحی لازم بود و وسایل جراحی نداریم، نتونستم و ارجاع دادم به مطب های شهرشون. احتمالا حق داشته دوبل حساب کنه!!  هفته ی قبلش هم وارد مغازه ای شدم Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 13:22

انقدر رفتار و عادات من و همخونه متفاوته که وقتی یک شباهت پیدا می کنیم کلی ذوق می کنیم. به مکالمه اخیر ما توجه فرمایید: -هووووپ! -جانم؟ -یه شباهت دیگه هم داریم. -چی؟ -جفتمون عشق پاستیلیم! -اممم! من یک هفته است به جرگه ی عاشقان پاستیل پیوستم ها، بخاطر دستم هی خوردم هی خوردم تا عاشقش شدم. البته مامانم می گفت دیروز توی برنامه خانواده، دکتره گفته پاستیل هیچ تاثیری توی ژلاتین و کلاژن سازی نداره! -وایسا ببینم...چی؟! تو تااازه از پاستیل خوشت اومده؟  -خب آره! -قبلش پفک میخوردی؟ -چه ربطی داره؟ خب آره!  -میدونستی وقتشه؟ -وقت چی؟ -دختر وقتشه! مگه نشنیدی دختری که از پفک برسه به پاستیل خیلی می فهمه؟ من: :-/ بگو: آااااا...  *** امروز آروم آروم کارم رو شروع کردم. گویا درد دستم بعد از باز کردن گچ، بخاطر خشک شدن عضلاتم بود. وقتی دو سه تا دندون رو با احتیاط کشیدم و دندون فاطمه کوچولوی مظلوم رو ترمیم کردم، متوجه شدم که خوشبختانه دردم خیلی کمتر شده.  باید برم تو کار دَمبل و حلقه ی لاستیکی برای تقویت مچ هام. نباید اجازه بدم دردش مزمن بشه. تا اینجای کار خیلی از دستیارم راضی بودم. بیچاره با اینکه خودش کمر درد داره امروز در حین کار، هی غصه ام رو می خورد و میومد کمر و گردنم رو با اصرار ماساژ می داد! تازه بنده خدا هر روز واسم کیک و شکلات انار میاره و به زور به خوردم میده و میگه: بخورین شما خیلی ضعیفین!  Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 13:22

نشسته بودم و با گوشیم کار می کردم که صدام کرد: خانم دکتر یه لحظه بیاین! بیمار نمی ذاره واسش بی حسی بزنم.  دختر کوچولوی ناز و تپلی روی یونیت سیار خوابیده بود. من رو که دید گفت: سلام خانم دکتر و ادامه ی گریه هاش رو از سر گرفت. تابوره رو کشیدم سمت چپ و نشستم. به پسر سال پایینی گفتم: کدوم دندونشه؟  -ای (E) بالا سمت چپ.  دخترک لب هاش رو به هم فشار می داد و اجازه نمی داد که نگاه کنم. به نظرم فرصت کافی برای گریه کردن بهش داده بودم. یکم ادای گریه درآوردم: اههه... نوموخوام! عهههههه اههه اههه!  دختر ساکت شد و با تعجب بهم نگاه کرد. گفتم: چیه؟ تو گریه کنی اشکال نداره. من گریه کنم عجیبه؟  خندید. قدم اول.  -منو می شناسی؟ -بله خانوم دکتر! اومدین مدرسمون. به برگه ای که پسر پر کرده بود، نگاه کردم. اسمش یکتا بود: یکتا! تو که اون روز به حرف های من گوش دادی، من گفتم زیبایی یک دختر به چیه؟ یکم فکر کرد و گفت: به لبخندش! -زیبایی لبخند به چیه؟ -به دندونای سفید و خوشگل! ماسک رو روی دهانم کشیدم -خب دختر خوب پس دهانت رو باز کن تا خاله ببینه دندونت رو... آهااان... بازِ بزرگ...   ژل بی حسی رو به لثه اش زدم: اگه گفتی چه طعمیه؟ با شَک گفت: توت فرنگی؟! از بالای سرش سرنگ بی حسی آماده ی تزریق رو از پسر گرفتم. با دست دیگه ام چشم هاش رو پوشوندم: نور توی چشمهای خوشگلته. بذار ببینم... وای زنبوره رو...  سریع تزریق کردم Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

درد داره بی پولی مردم.  درد داره کار توی مناطق محروم.  درد داره فرار بیمار از عصب کشی چون پول هزینه ی زیادش رو نداره و میگه: خانم دکتر بکش. دیگه تحمل دردش رو ندارم. درد داره دیدن ناراحتیش بعد از کشیدن دندونش و بغضی که توی نگاه شوهرشه و میگه: اگه پول داشتم نمیذاشتم بکشه دندونش رو. درد داره وقتی تنها کاری که ازت برمیاد اینه که پول ویزیت رو نگیری ازشون یا هر چند تا دندونی که میکشی یکی دو تا رو ثبت نکنی و رایگان حساب بشه واسشون و بگی فوقش شبکه بهم اخطار میده. فوقش کسورات می خورم از حقوقم کم میشه. میگم حقوق فکر نکنین واقعا خبریه و از حقوق چندین میلیونی صحبت می کنم، نه! همچین خبری نیست. حقوق پایه یک فرد طرحی برابره با حقوق یک کارمند ساده؛ که اونم خیلی از شبکه ها با تاخیر پرداخت می کنن. ای اونایی که دارین خودتون رو بیچاره می کنین که بیاین رشته پزشکی و دندونپزشکی بخاطر پولش، فکر نکنین همون اول کار پول پارو می کنین. ای اونایی که واسه پرستیژ شغلی و فانتزی های ذهنیتون دارین تلاش می کنین، تحمل درد مردم رو دارین؟ تحمل فقر مردم رو دارین؟ تحمل دیدن شرمندگی توی نگاهشون رو دارین؟ یکی رو رایگان کار میکنی، دو تا رو، سه تا رو، همه رو می تونی؟ خدایا صبورم کن، وجودم گنجایش تحمل این همه درد رو نداره. :-( Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

وان- خدایی آمپول عضلانی و سرُم بیشتر درد داره یا آمپول بی حسیِ بی نوای ما؟! چرا انقدر ازش می ترسین؟ در این حد که خانومه خوابیده روی یونیت واسه ترمیم دندونش، با ترس میگه: آمپولم میخواین بزنین؟ میگم: نزنم؟! میشه؟! میگه: پس از اون ژل بی حسی هایی که به دخترم زدین واسه من هم بزنین! یکم به افق خیره می شم و میگم: نمیشه! کمبود مواد داریم. اون واسه اطفاله فقط. باز دهانتون... آهان... ( فکر می کنم من در روز بیش از هزار بار می گم: باز کن، بازِ بزرگ، بیشتر باز، نبند! ) تو- بیمار که خانوم ٤٥-٤٦ ساله ای بود رو معاینه کردم. دفترچه اش رو گرفتم تا گرافی بنویسم. طبق عادت رفتم صفحه اول تا تاریخ اعتبارش رو چک کنم. چشمم به اسمش افتاد: همایون بهمنی. فکر کردم دفترچه ی یکی دیگه رو برداشته آورده. ولی کاشف به عمل اومد که اسم خودش همایونه و به تازگی عوضش کرده و گذاشته: هما... ثیری- درسته که به بیمار قول دادم به کسی نگم ولی شما که خودی هستین! بیمار آقای ٣٥ ساله موبور و خوشتیپ. باورتون نمیشه آینه دندونپزشکی رو دو سانتی صورتش می گرفتم عوق می زد و به شدت حالت تهوع داشت. گفتم: آقای الف چطور قبلا دندونپزشکی می رفتین پس؟ گفت: اسپری بی حسی توی دهنم می زنم. برم بخرم؟ بهش توصیه کردم سر راهش هندزفیری اش رو هم بیاره و در حین کار آهنگ گوش بده با صدای بلند تا حواسش پرت بشه. اسپری رو ازش گرفتم تا بزنم توی دهانش، شروع کرد Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

کسی می دونه اسم این مریضی که کلی کتاب نخونده داری ولی بازم میری ٤ تا کتاب می خری اضافه می کنی به قبلیا، چیه؟! :-/

بعد شما هم مثل من تمرکز و سرعتتون برای کتاب خوندن در مقایسه با گذشته که موبایل و شبکه های مجازی نبود، کم شده؟ راهکاری سراغ دارین؟ گوشیم رو بندازم تو یخچال؟ لپتاپم رو پرت کنم تو کابینت یا چی؟!

( توضیح اینکه اکثر کتابهام الکترونیکیه و توی گوشیم! ٦٠ تا کتاب نخونده توی فیدیبو و ٧-٨ تایی کاغذی دارم!!)


Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

 وقتی بیمارم کودکه و یکی بیاد توی اتاقم، مسلما از خنده روده بر میشه. شعر که با صدای بچگونه می خونم باهاشون. گریه که می کنم تا توجهشون رو جلب کنم. می پرسم ازشون لیسانسه ها رو می بینین؟ خیلی هاشون ضایعم می کنن میگن نه ولی بعضیاشون میگن آره، بعد کلی حبیب رو مسخره می کنیم با هم! باب اسفنجی هم که همشون دوست دارن. داستان های علمی تخیلی هم تعریف می کنم جوری که چشای بچه قشنگ گرد گرد میشه! البته اگه زیاد از حد لوس بازی دربیارن، کمی خشن می شم و با تهدید به بیرون کردن مامان/باباش، مرحله بعد فرستادن مامان/باباش به خونه و کمی تا قسمتی بالا بردن صدام، کنترلشون می کنم.  گفته بودن برین طرح بعد ببینین واسه تخصص به چی علاقه دارین ها! فکر می کردم تحمل بچه های گریون رو ندارم ولی الان رشته ی دندانپزشکی اطفال و نوجوانان داره هم رده ی ترمیمی میشه واسم. انقدر امروز از دست یکی از بیمارهام که ١٥ ساله اش بود، خندیدم که روحم شاد شد و خستگی کل هفته ام پر کشید. پنجشنبه ی هفته پیش برای تکمیل پرونده سلامت دبیرستان به من ارجاعش داده بودن. می گفت قبلا اومده اینجا و یه آقای دکتر خیلی چاق مشغول به کار بوده. اون هم ترسیده و دیگه نیومده. نگاهش کردم هم قد و قواره خودم بود. گفتم از من که نمی ترسی دیگه؟! خندید. یه دختر واقعا خوشگل و شیطون! برای معاینه لوس بازی درآورد، منم کلی سر به سرش گذاشتم. امروز نوبت داشت. با شوق و ذو Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

چند ماه پیش بر و بچ بلاگستان، گروهی توی تلگرام زدن و من رو اد کردن( هرچند بخاطر دلایلی که واسشون توضیح دادم، مدتی بعد مجبور به ترک اون گروه شدم). یکی از بچه ها (فکر کنم الی. جان) کلیپ زیبایی رو به اشتراک گذاشت که در مورد لیست کارهاییه که در زمان مجردی هر کسی باید انجام بده. امروز دوباره چک کردم، در چند ماه اخیر ٤-٥ تا آیتم دیگه اش رو هم انجام دادم و فقط یکی دو تا قسمت رو هنوز انجام ندادم.  ١- با دوست صمیمی خود به مسافرت بروید. ( بارها و بارها با دوست هام مسافرت رفتم، البته تنهای تنها نبودیم، در قالب یک گروه! ) ٢- آشپزی یاد بگیرید. ( آدم طرحی باشه، غذای بیمارستان هم تک و توک قابل خوردن باشه، بعد آشپزی نکنه؟! شف هوپ می شم من به زودی! ) ٣- استقلال مالی پیدا کنید. ( پیدا کردم. ) ٤- با بزرگ ترین ترس خود مواجه شوید. ( مواجه شدم، نکُشت من رو، قوی ترم کرد! ) ٥- تنها زندگی کنید. ( هوپ هستم یک طرحی دور از خانواده! ) ٦- یکی از اهداف خود را به سرانجام برسانید. ( رسانیدم! حتی چندین تا هدف رو. چاره اش واسم نوشتن و برنامه ریزی دقیقه!) ٧- شناخت علایق شخصی، مثل نوشیدنی مخصوص خود و غیره. (من عشق هات چاکلتم!) ٨- پیشقدم شوید. ( ... ) ٩- خود را به چالش بکشید. ( کشیدیم، سخت بود ولی! ) ١٠- با ماشین به یک مسافرت طولانی بروید. ( این رو متوجه نشدم دقیق، اگه منظورش این بوده که خودم رانندگی کنم فقط یک بار او Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 133 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

اینجانب هوپ هستم منشی، دستیار و دندانپزشک! نوبت می دم. همه وسایل رو خودم جا به جا می کنم و اون وسط ها خدمت دندونپزشکی هم انجام می دم! :-/ انقدر که سر و کله زدن با بیماران سر نوبت دادن و یاد دادن این نکته که ' وقتی سر یک بیمار دیگه هستم در رو باز نکنین بیاین بالای سرم و با اصرار نگین: خانوم دکتر! نیگاه کن، یه نیگاه فقط به دندون من بکن! ' انرژی ازم می گیره و خسته ام می کنه، خودِ کارم اذیتم نمی کنه. با اصرار نوبت می گیرن و وقتی روز نوبتشون می رسه فراموش می کنن و نمیان. دو سه روز بعد میان و اصرار دارن بدون نوبت برای اونها کار کنم. من به حرفشون گوش می دم؟! حاشا و کلا! ساکت می شینم و اجازه می دم کلی حرف بزنن و اصرار کنن ولی حرف من همونه که بود: کسی که سر نوبتش نیاد، دفعه اول قابل بخششه و نوبت بهش می دم واسه دو سه هفته ی دیگه، بار دوم میره توی لیست سیاه و دیگه عمرا تا چند ماه نوبت بدم بهش!  دوست هام می خندن و میگن از زیادی بیمار انقدر لاکچری بازی درمیاری؛ ولی من عقیده دارم به مردم هرطور که آموزش بدی، همون طور رفتار می کنن. باید قبول کنن که برای وقتِ من احترام و ارزش قائل بشن! بعله! دیروز دوباره تا آرنج توی حلق یه مرد سیبیلوی ادیکت( مصرف کننده، معتاد!) بودم که پیرزنی و نوه اش در رو چارتاق باز کردن و اومد نشستن توی اتاق. یادم اومد ده روز پیش نوبت داشته و نیومده. ازون اصرار و از من انکار که Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 140 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

در عین حالیکه خوشحال بودم که یک هفته ی دیگه تموم شده و دارم میرم خونه، خسته بودم. خیلی خسته بودم. طوری که سوئی شرتم رو تا کرده و زیر گردن دردناکم گذاشته و به خودم گفتم تا خونه می خوابم. البته اگه مرد پشت سری اجازه می داد. فکش یک لحظه هم استراحت نمی کرد و بلند بلند با خانمش صحبت می کرد. ولی مهلت نمی داد اون صحبت کنه و زن فقط نقش شنونده رو ایفا می کرد. ترجیح دادم طبق معمولِ وقتی که توی اتوبوسم، هندزفیریم رو توی گوشیم بچپونم و با صدای آهنگ بخوابم تا اینکه از پرحرفی های مرد سردرد بگیرم. یک لحظه آهنگ عوض شد و تا آهنگ بعدی شروع بشه، مرد پنجمین یا ششمین تماس تلفنی اش رو برقرار کرد. توجهم این بار به حرف هاش جلب شد:  -سلام خانمِ فلانی؟ -... -بهمانیان هستم. خسته نباشید. یه نوبت واسه خانومم میخواستم. -... -بله، بله. واسه کوتاهی مو. یکم دمش موخوره شده. می خواستم قشنگ کوتاهش کنین. -... -بله، ساعت پنج میارمش. خدانگه دارتون. تعجب کرده بودم. صدای گوشیم رو بستم. مگه مردها واسه زنشون نوبت آرایشگاه می گیرن؟! بعد به خودم تشر زدم به تو چه؟ اصلا تو صدا خانومه رو شنیدی؟ شاید لال باشه! در همون لحظه، خانومه شروع کرد به صحبت. خداروشکر که نامبرده توانایی صحبت کردن داشت. یاد خاطره ی وقتی که دبیرستانی بودم، افتادم. با مامانم رفته بودیم آرایشگاه. من در اون زمان فقط اجازه داشتم موهام رو کوتاه کنم و لاغیر،  اصلا Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

خراب کردن روپوش، بیمار معتاد کولی، دیتام بهم خورد، معتادِ سن بالا، شهر کوچیک و بیمار آشنا، بیمار دندانپزشک، آدامس بیمار، تاکسی و مرده گنده اینا همه کلید واژه هایی بودن که تصمیم داشتم بیام امروز در موردشون بنویسم. ولی نمی تونم. میشه گفت زیاد از حد به خودم فشار آوردم توی این مدت. تنها نکته خوبش، یک هفته مرخصی استعلاجیه. ببینین چقدر فشار روی ما زیاده که سوسیس و بستنی مشکوک به فاسد شدن می خوردیم، به امید اینکه مسموم بشیم، استعلاجی بگیریم. :-/ ( عکس حذف شد!) Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 135 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52

حالا گذشته از حجم زیاد لوس کردن خودم واسه خانواده ی گِرامم در این چند روز گذشته که پاستیل می خوام واسه دستم خوبه و نمی تونم صبحونه بخورم نون ترید کنین واسم و قاشق آخر غذای ته بشقاب رو نمیتونم بخورم و قرار دارم منو نیمچه آرایشی بکنین و کلی لوس بازی های چندش آور دیگه! و ذخیره ی مهر و محبتشون واسه هفته های تنهایی پیش روم و غصه ی ایام عید از الان که به احتمال زیاد تا چهارم فروردین فقط تعطیلیم و بعد از اون باید برم شهر طرحم و واسه سیزده به در برگردم خونه [ نفسش از پشت سر هم گفتن جملات بالا می گیرد! پس نفسش را تازه می کند.] من عاشق اون مادر و خواهرایی هستم که در به در دنبال عروس دانشجوی دندونپزشکی/پزشکی هستن واسه گل پسرشون و فقط افق های خیلی دور رو می بینن که عروس کار می کنه و کمک دست پسرشونه تا به قندِ عسلشون خدای نکرده فشار زندگی زیاد وارد نشه. بعد همین مادرها، وقتی تماس می گیرن و می فهمن عروس رویایی موردنظرشون طرحیه تا حداقل یک سال و نیم دیگه و به افق کوتاه مدتی هم باید این وسط توجه می کردن، که نکردن میرن و پشت سرشون رو نگاه نمی کنن!  طرف تا آخر عمرش که طرحی نیست؛ ایششش!  #دیتام_بهم_خورد! Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 140 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 8:52